امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 14 روز سن داره
آرسامآرسام، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 21 روز سن داره

قلبهای مامان وبابا

94/6/8پذیرش شدن مادربرای متولد شدن قلب دومم آرسام

1394/8/4 11:36
نویسنده : مادر
441 بازدید
اشتراک گذاری

امروزشنبه94/6/8با بابایی صبح زودرفتیم وکارایه پذیرش روانجام دادایم دیشبم امیرحسین برای اولین بار جدا از مادر خوابید ونیومدخونه خودمون وخونه آقاجون موند!بعدازکارهای بیمارستان بابایی من وبرد خونه آقاجون چون خیلی دلم برای امیرحسینم تنگ شده بودوبعد خودش رفت سرکار.البته امیرحسین امشب دیگه بایدبه اجبار دوباره خونه آقاجون میموندچون من امشب باید میرفتم بیمارستان وبستری میشدمولی امیرحسین خبرنداشت چون خیلی بچه عاطفییه وهمش گریه میکنه ومیترسه برام قبلنام میگفت خیلی دوست دارم داداشم به دنیا بیادولی تونری بیمارستان واشک توچشاش حلقه میزدخلاصه غروب باهاش خداحافظی کردم وبی آنکه بدانه کجامیرمولی خودم چشام پراشک شده بود وبه زورخودم ونگه داشتم!هم دلم پیش امیرحسین بود هم امشب بایدتنها توبیمارستان میماندم وترس سزارین ولی بادیدن وشوق به دنیاآمدن آرسام به خودم روحیه میدادم.بابایی منوبرد بیمارستان ودوساعتی ماند که خودم گفتم بروخونه خسته میش اینجا بوندنت بیفایده اس چون بایدتوحیاط یاطبقه پایین میماند ومن نمیتونستم ببینمش چون قسمت خانمها وبستریها وزایشگاه برای آقایان ورود ممنوع بود

بابایی رفت وخودم تنها تواون بیمارستان باهزارفکروخیالواسترس وترس بیش ازحدکه فرداچه میشه گذراندم

شب مشاوره درمورد اتاق عمل وکارهای دیگه قبل عمل روکه بایدپرستارها انجام

میدادن برامون انجام دادن مثل سرم ونوارقلب نوزاددرداخل شکم وفشاروغیره

من بایه خانم دیگه که اونم بچه اولش پسربودودومی هم پسرتوی یه اتاق بودیم

وتاصبح ازخیالات وترس که نفرچندم عمل میشیم وچه بلایی سرمون میادنخوابیدیم

بلاخره ساعت وبابیداری تمام به شش صبح رساندیم که پرستارها اومدن

سراغمون وسرم ها رو عوض کردن وگفتن اماده باشیم دکتربیاد به نوبت صدا

میزنیم{دکترپارساپوردکتدم بود وقراربودعملم کنه و8نفرپذیرش کرده بود برای

یکشنبه}
 

                                        

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)