94/6/8پذیرش شدن مادربرای متولد شدن قلب دومم آرسام
امروزشنبه94/6/8 با بابایی صبح زودرفتیم وکارایه پذیرش روانجام دادایم دیشبم امیرحسین برای اولین بار جدا از مادر خوابید ونیومدخونه خودمون وخونه آقاجون موند!بعدازکارهای بیمارستان بابایی من وبرد خونه آقاجون چون خیلی دلم برای امیرحسینم تنگ شده بودوبعد خودش رفت سرکار.البته امیرحسین امشب دیگه بایدبه اجبار دوباره خونه آقاجون میموندچون من امشب باید میرفتم بیمارستان وبستری میشدمولی امیرحسین خبرنداشت چون خیلی بچه عاطفییه وهمش گریه میکنه ومیترسه برام قبلنام میگفت خیلی دوست دارم داداشم به دنیا بیادولی تونری بیمارستان واشک توچشاش حلقه میزدخلاصه غروب باهاش خداحافظی کردم وبی آنکه بدانه کجامیرمولی خودم چشام پراشک شده بود وبه زورخودم ونگه داشتم!هم دلم پیش...
نویسنده :
مادر
11:36