تعدادی ازعکسهای مختلف پسرعزیزم توپارک
اینم ازدرخت توتی که توکوچه خونه دایی حامده وتوهم مشغول کندن توت وخوردنش
تاوقتی که منتظربازشدن در خونه هستیم
اینم ازخریدجدید وبازی باسطل وطناب که سه ساعت توبازار گیردادی که برام بخرید
وبازی جدیدی زده بود سرت (البته این بازی وموقع تماشاکردن سطل سحرامیزنگاه کردی وبعدش
خواستی)که بابایی یه بطری جای آبم بهش اضافه کردوخرید برات(شیطون مادر)
باز ازاتفاقهای که برای شیرین پسرم افتاد :خونه عمه زینب اومدن خونه امون ومشغول نهاردرست
کردن وحرف زدن بودیم که پنج دقیقه طول نکشید که رفته بودی توحیاط بازی کنی
که باصدای گریه ات دویدیم بیرون که دیدیم افتادی وخون از دو زانوهات جاری شده
البته این عکس ازدوپاهات وزانوهاته که هفته بعد از خوب شدنته
بادقت برنامه کودک نگاه کردنت:
کفشهای سندل تابستونیت که خودت دوست داشتی وانتخاب کردی
امان ازکارها وشیطنطات"که امروزرفتی توحیاط ومقداری گندم کنده بودی وتوکاسه ریخته بودی
آوردی ونشونم دادی وگفتی مادرنگاه چه کندم.میخوام آبشون بدم تا رشدکنن وبزرگ شن
که منم گفتم بهت پسرعزیزم وقتی کندیشون چطوردیگه رشدمیکنن
عزیزدلم امروز بابایی بهت گفت امیرحسین جون یه کبوتر زخمی توحیاطه که نمیتونه پروازکنه
توهم یکسزه بندکردی واصرارداشتی که بیاریش خونه وازش مراقبت کنی تاوقتی خوب شه
وپروازکنه.خلاصه ماهم حریف تونشدیم وبابایی یه سبدوکارتون برای زیرش آوردوآوردینش خونه
هرروزآب ودونه اش میدادی تااینکه خوب شد وپروازش دادیم
ازاون به بعدهرجاهرکبوتری رومیدیدی میگفتی مادر این کبوتره منه که خوب شده بخداراست میگم
نگاه کن همرنگ مال منه خودم میدونم که اونه