یادی ازلباسهاوکفشهای زمستانی سالهای گذشته ات
دیشب سراغ لباسهای زمستانیت رفته بودم که اونارو جمع وجورکنم واونای روکه سایزته بیرون بیارم که گیرداده بودی که این لباسهارومیپوشم ودرنمیارم. وهمه
اش این جمله رومیگفتی که (مگه لباسهامال خودم نیستن درنمیارم)
این سویشرت وشلوارشوکه اینقدم بهت کوتاهه مال دوسالگیته که مادرجون هدیه بهت داد
کفشهای کوچلویتم جفت کرده بودی وبه زور وفشار یکیشونوتونستی پات کنی ولی به سختی راه میرفتی باهاشولی گفتم چون برات تازگی دارن
فعلالباسهاروبپوشیوکفشهام پات کنی تاوقتی زده شدی ازشون.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی